سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قالب وبلاگ

عاشقانه ای برای او
عاشقانه هایی برای امام زمان عج ودلنوشته های خودم 

به نام خدا

از همون موقع میدونستم اینجوری میشه…
از همون وقتیکه کوچمون هنوز آسفالت نبود…

با چهارتا آجر دوتا دروازه میکاشتیم و من کم سن و سال شاید چون بلد بودم چجوری بازی کنم مجبور بودم دروازه وایستم…

از همون موقع که شاهد بازی کردن کسایی بودم که بازی بلد نبودن…

از همون موقع میدونستم اینجوری میشه… چون اصلا دنبال گل زدن نبودم…

حالا بچه های کوچمون بزرگ شدن اما هیچکدوم از اون گل ها و لایی زدن ها و قیچی برگردون ها نه یاد کسی موند نه بدرد کسی خورد… فقط یه چیز موند: اونم دعای یه پسر شیش هفت ساله بود که بعد هر بازی علیرغم همه ی نامردیهای دوران بچگی برای موفقیت بچه های کوچه اش دعا میکرد…

وقتی پیامهاتونو میخونم… یاد خودم میافتم… همتون درد دارید… یه دردی که از وجودتون بزرگتره… خودتون میدونید چقدر خوبید اما انگار دنیا نمیدونه… میخواید یه کاری بکنید… میخواید یه قدمی بردارید که مفید باشه… اونم نه برای خودتون.. برای دینتون… برای هدفتون… برای ارزشهاتون….

دغدغه هایی که توی این سن دارید رو خیلی از آدما تا آخر عمرشون توفیق فکر کردن بهش رو ندارن… اصلا دورن… فضاشون متفاوته…

پس پرانتز اول : ( قدر دغدغه هاتون رو بدونید… قدر فضایی که توش فکر میکنید و قدم برمیدارید رو بدونید… و برید دست مادر و پدرتون رو ببوسید بخاطر شیر پاک و لقمه ی حلالی که بهتون دادن)

همتون میخواید یه قدمی بردارید اما… بعضیا فکر میکنید لازمه ی قدم بزرگ برداشتن دیده شدنه… خطر از همینجا شروع میشه… اینجاست که سر و کله ی یه عده فرصت طلب و جاه طلب و گرگ صفت پیدا میشه …یه عده که خوب بلدن صحبت کنن و دم از عقیده و راه بزنن… تا دلتون بخواد از این آدما دیدم… کسایی که تا وقتی منافعشون درگیره حاضرن زبونا جونشونو برای ارزشها بذارن و وقتی شاهراه اون منافع قطع بشه صداشون در میاد و شروع میکنن به پارس کردن و چون چیزی برای از دست دادن ندارن فقط دست به تخریب میزنن… اونا خوب بلدن از این  حس درونی شما چجوری سوء استفاده بکنن و نهایت بهره رو ببرن… شما هم میخواید دیده بشید…میخواید یه کاری بکنید… اونم یه کار جهادی… که حاضرید چون برای مقدساتتونه بی هیچ چشم داشتی از هر چی دارید مایه بذارید… ولی غافل از اینکه اینور جبهه برعکس هر چی جلوتر میرید چشماتون بیشتر بسته میشه و گوشهاتون بیشتر ناشنوا… و به خودتون که میاید میبینید ارزشهاتون چیزای دیگه ای شده و دیگه از اون صمیمیته خبری نیست…

اصلا عجیب نیست… تو ذات کار ایدئولوژیک و اعتقادی همه ی اینها هست… کفرشم منافقانه است… هر چی جلوتر میری مرز بین حق و باطل باریک و باریک تر میشه… و اگه آخر حرکت اعتقادی رو عاشورا بدونیم… کار بجایی میرسه که از اون همه آدم، فقط 72 نفر میمونن و بقیه که یه وقتی حامی بودن شروع میکنن به زیرآب زدن… به تخریب کردن همه چی… حتی اونچیزایی که خودشون یه روزی گوش فلک رو از ادعای حمایتش پر کرده بودن…

خلوت خودتونو از خودتون نگیرید…تو خلوتتون یه بار راست حسینی بشینید ببینید اگر بین این دو مخیر بودین کدوم رو انتخاب میکردید؟ جوابی که به این سوال خواهید داد لا اقل برای خودتون مشخص میکنه که چقدر این تب و تاب از سر دغدغه است و چقدرش از سر دیده نشدن…

یک : یه آدم معروفی که تو فضای غیر ارزشی و غیر دینی کار میکنه ( نه لزوما ضد ارزش و ضد دین)

دو: یه آدمی که عمرشو صرف خدمت به بنده های خدا میکنه، صرف حمایت از جبهه ی حق میکنه، اما تا وقتی زنده اس و حتی بعد از مرگش هیچکی نه میشناسدش نه میدونه چکارایی کرده…

هیچکدوم از اینا وقت حساب و کتاب، حساب نمیشه… مگر معامله ای که با خودش بوده و بس… حالا میخواد همه ی دنیا ازش خبر داشته باشن، یا اینکه فقط خودش بدونه…

وقتی انتخاب میشی برای اینکه دلت جای ارزشمندترین گوهر هستی یعنی درد باشه…وقتی انتخاب میشی بین اینهمه آدم که دغدغه داشته باشی… منتظر شروع شدن امتحاناشم باش.. توی این راه باید خیلی حواس جمع بود و همه ی جوانب رو در نظر داشت… بعضی وقتا یه چیزی خوبه و میری انجامش بدی اما غافل از اینکه از اون بهتری ام هست… و یه بچه شیعه ی حقیقی اون بهترین رو انتخاب میکنه… اونی رو انتخاب میکنه که کم ضرر تره… هم برای خودش، هم بقیه… یه وقتایی یه حرفی حقه… اما سریع نباید زدش… چون زدنش باعث میشه کسی برنجه یا ازمون دور بشه… بعضی وقتا سکوت بهترین راهه…بعضی وقتا فریاد… اونی که بفهمه بهترین وقت استفاده از این دوتا سلاح چه موقعیه برنده است…

وقتی استاد توی کلاس یه سوالی رو مطرح میکنه قبلش میدونه کیا جوابشو میدونن… اما بعضیا دست میگیرن و میگن: ” ما بگیم؟ ما بگیم؟؟ ” بعضیام با اینکه جوابو میدونن تو دلشون میگن: بذار اگه قراره تشویقی باشه برای دیگرون باشه و من تو دلم کیفشو میبرم.

چون مهم جواب سوال بوده که من میدونستم…

این جور سکوتهاس که وقتی توی دلت جمع میشه و رو هم تل انبار میشه یهو تبدیل به گوهر میشه و وقتی به موقع از وجودت میزنه بیرون یه عالمی رو غرق تماشا میکنه… اینجور سکوتهاس که وقتی بموقع تبدیل به فریاد میشه میتونه به تنهایی یه نظام سلطه رو ، یه طاغوت رو بلرزونه… چون جنسش از جنس خداست… چون از معامله ی با خودش گیرت اومده…

فرقی نمیکنه کجا گیرت اومده باشه و کجا معامله کرده باشی… توی کوچتون وسط گل کوچیک وقتی هفت سالت بود یا وقتی بخاطر چادرت توی دانشگاه بهت طعنه میزنن…

پرانتز دوم : (حواسمون باشه چیزای قیمتی بخاطر این قیمتی اند و تاثیرگذار که توشون ناخالصی نیست… اگه توی دلتون میون خالص ها : مث سکوتها، اشکها، بغضها، دردها، قدمها، رنجها، کظم ها، دیده فرو بستن هاو… ناخالصی هایی مث: حسادتها، کینه ها، دروغها، غیبتها، تهمتها، سنگ اندازیها و … باشه، دیگه انتظار نداشته باشید حرفتون، فریادتون، صداتون، نوشتتون، موسیقیتون، نقاشیتون خریدار داشته باشه یا تاثیرگذار باشه)

هیچکس مث خود آدم نمیتونه بهترین قاضی باشه… همه وقتی با خودشون تو خلوتشون رو راست اند میدونن چیا در انتظارشونه… خوش بحال اونایی که وقتی با خودشون خلوت میکنن نه مدیون کسی اند… نه دلی شکوندن…. نه قدمی و قلمی روی حق کسی رفتن…

وقتتون طلاست… یادمون نره هدف نشر معارف دین و انقلاب بوده و هست و بس… پس فقط حضورتون رو به همین نیت وقف کنید…

نحن صامدون

حامد زمانی

20/5/93


[ یکشنبه 93/5/19 ] [ 7:43 عصر ] [ kosar safiyari ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

این وبلاگ دلنوشته های من برای امام غریبم است ممنون می شم اگه به وبلاگم سربزنید..یاعلی ع
موضوعات وب
صفحات دیگر
امکانات وب
<

بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 48544