سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قالب وبلاگ

عاشقانه ای برای او
عاشقانه هایی برای امام زمان عج ودلنوشته های خودم 

دستان پدر

چشمان مادر

(قسمت اول)

من کاملا به این ایمان دارم که هر کس میتونه آینده ی خودش رو از همون بچگی تو یه سری چیزا ببینه… و همین دورنماست که اونو اینور و اونور میکشونه… یه جورایی معیارش میشه وهمه چیز رو با اون میسنجه… بهمین دلیله که با حضور تو بعضی جاها احساس غربت میکنه  یا خجالت میکشه… چون اون مکان و آدمهایی که اونجا هستند با اون دورنما جور در نمیان…

 برای همینه که بعضیا از همون بچگی یه غروری دارن که اگه کسی بهشون بی احترامی کنه یا بقولی آدم حسابشون نکنه کلی بهشون برمیخوره… چون اونا از همون بچگی خوب خودشون ومیشناسن و فقط خودشون میدونن قراره کی بشن و از اینکه بقیه اینو نمیفهمن همیشه عذاب میکشن…

یکی از اون آینه های تمام نمای همه ی ماها چشمهای پدرو مادرامونه….

قدرتی که این دوتا عضو تو بیان یه سری حقایق دارند رو من کمتر جایی حس کردم…

رابطه ی مستقیم اونا رو با عذاب وجدان، دلتنگی، آرامش و… رو هممون درک کردیم…

توی “دیروزنامه” ی من چند تا عامل هستند که از همون اول تا الان تاثیر مستقیم روی همه چیز داشتند…

حتی به جرأت میتونم بگم با اینکه این عوامل اکثرا مادی نیستند اما بعضا تاثیراتشون کاملا مادی و فیزیکی بوده…

مثال میزنم: شاید رفتن به جایی مستقیما به مسیرتون ضرر بزنه و شما اینو ندونید… اونوقت اگه دل اونا ناراضی باشه؛ ماشین خراب میشه… بارون میگیره… طوفان میاد… خوابت میبره… مریض میشی و…

تا مبادا پات به اونجا باز بشه…

یا برعکس؛

 یه سری اتفاقایی که بعضیا اونا رو “شانس” قلمداد میکنند و اگه اونا اتفاق نیافتند یا موفقیت حاصل نمیشه یا خیلی سرعتش کند میشه… معمولا خودمون هم نمیفهمیم چجوری همه چیز دست بدست هم میده تا اتفاقهای اینچنینی از جایی که اصلا فکرش رو هم نمیکنیم رخ بده…

قبلا هم گفته بودم… الانم میگم: اگر میخواید موفق بشید و با سرعت بیشتری با مسیر موفقیتتون ادامه بدین …اگر میخواین تو صراط مستقیم دیگران رو مث برق و باد پشت سر بذارید؛ از کنار اتفاقهای زندگیتون ساده نگذرید!

هر اتفاقی حتما یه دلیلی داشته… که اون دلیل رو تنها کسی که میتونه بفهمه خود شمایید و بس!

برمیگردم به زندگی خودم تا حرفهام سندیت داشته باشه…

اینو فقط چندتا از دوستای نزدیک پدرم میدونستن و خودم تازه اخیرا فهمیدم:

بعد از متولد شدنم پدرم طی سفری منو در حالیکه نوزاد بودم به شیراز و صحن شاهچراغ میبره و اونجا زندگی منو نذر باب الحوائج اباالفضل العباس (ع) میکنه و در ازاش میخواد که پسر منو نوکر و مداح خودتون بکنید…

 یه سوال؟؟؟ اون موقع کدوم متخصص حاذق و کدوم تکنولوژی ای میدونست که قراره من چه شخصیتی داشته باشم؟ یا صدام چه رنگی باشه؟؟؟ ولی پدرم کاملا اینو حس کرده بود…

از روی چه قراینی میگم؟

از اونجایی که وقتی شیش سالم بود دست من رو که اصلا تو وادی خوندن نبودم گرفت و برد توی مسجد جامع شهرمون، میون کسایی که برای مسابقه ی اذان گویی اونجا جمع شده بودند و گفت توام اذان بگو! من شاید بلد بودم اذان رو از حفظ بگم ولی تا حالا حتی یه بار هم اونو با صوت اونم جلوی همچین جمعیتی نخونده بودم …طبیعی بود وقتی که اذان گفتنم تموم شد صدای خنده های زیر لب حضار و مسخره کردنای پنهونیشون جوری باشه که هنوز یادم بمونه…

دیگه از روی چه قراینی میگم پدرم خوب اینو میدونست؟ از اونجایی که بعد از این اتفاق اتفاق پدرم مصر تر شد… شروع کرد برام نوارکاستهای عبدالباسط بخره.. منی که نمیدونستم دارم به کدوم سمت میرم انگار داشتم شیفته میشدم اما خودم نمیدونستم چرا؟

جوری شیفته که چندماه بعد وقتی توی مسابقات قرائت توی همون مسجد ، سوره ی تکویر رو با صوت خوندم هیچکس باورش نمیشد من همون پسرم… جز پدرم…

مراسم خداحافظی عوامل سریال تفنگ سرپر توی شهرمون برگزار میشد و با اصرار پدرم قرائت قرآن اول مراسم با من شد… بعد از گفتن صدق الله العلی العظیم … آقای ملک محمدی که از اساتید آواز بود و اون زمان و چهره ی شناخته شده ای بود روی صحنه اومد و پیشونی منو بوسید…بعد مراسم رو به پدرم کرد و گفت من حاضرم با هزینه ی خودم پسرتون رو به تهران ببرم و از اون یه ستاره ی آواز بسازم..

هر کسی بود قبول میکرد… جز پدر من… چرا؟

چون اون تنها کسی بود که از قول و قراری که گذاشته بود خبر داشت و به پای قرارش هر چی که داشت گذاشت… اما یکی دیگه هم این وسط بود که همه چیز رو میدید…یه نفر دیگه  که هم همه چیز رو میدید هم دقیقا همون حسی رو داشت که پدرم داشت…

و اون مادرم بود…

ادامه داره…

 


[ جمعه 93/12/15 ] [ 10:59 عصر ] [ kosar safiyari ] [ نظرات () ]

به نام خدا

از همون موقع میدونستم اینجوری میشه…
از همون وقتیکه کوچمون هنوز آسفالت نبود…

با چهارتا آجر دوتا دروازه میکاشتیم و من کم سن و سال شاید چون بلد بودم چجوری بازی کنم مجبور بودم دروازه وایستم…

از همون موقع که شاهد بازی کردن کسایی بودم که بازی بلد نبودن…

از همون موقع میدونستم اینجوری میشه… چون اصلا دنبال گل زدن نبودم…

حالا بچه های کوچمون بزرگ شدن اما هیچکدوم از اون گل ها و لایی زدن ها و قیچی برگردون ها نه یاد کسی موند نه بدرد کسی خورد… فقط یه چیز موند: اونم دعای یه پسر شیش هفت ساله بود که بعد هر بازی علیرغم همه ی نامردیهای دوران بچگی برای موفقیت بچه های کوچه اش دعا میکرد…

وقتی پیامهاتونو میخونم… یاد خودم میافتم… همتون درد دارید… یه دردی که از وجودتون بزرگتره… خودتون میدونید چقدر خوبید اما انگار دنیا نمیدونه… میخواید یه کاری بکنید… میخواید یه قدمی بردارید که مفید باشه… اونم نه برای خودتون.. برای دینتون… برای هدفتون… برای ارزشهاتون….

دغدغه هایی که توی این سن دارید رو خیلی از آدما تا آخر عمرشون توفیق فکر کردن بهش رو ندارن… اصلا دورن… فضاشون متفاوته…

پس پرانتز اول : ( قدر دغدغه هاتون رو بدونید… قدر فضایی که توش فکر میکنید و قدم برمیدارید رو بدونید… و برید دست مادر و پدرتون رو ببوسید بخاطر شیر پاک و لقمه ی حلالی که بهتون دادن)

همتون میخواید یه قدمی بردارید اما… بعضیا فکر میکنید لازمه ی قدم بزرگ برداشتن دیده شدنه… خطر از همینجا شروع میشه… اینجاست که سر و کله ی یه عده فرصت طلب و جاه طلب و گرگ صفت پیدا میشه …یه عده که خوب بلدن صحبت کنن و دم از عقیده و راه بزنن… تا دلتون بخواد از این آدما دیدم… کسایی که تا وقتی منافعشون درگیره حاضرن زبونا جونشونو برای ارزشها بذارن و وقتی شاهراه اون منافع قطع بشه صداشون در میاد و شروع میکنن به پارس کردن و چون چیزی برای از دست دادن ندارن فقط دست به تخریب میزنن… اونا خوب بلدن از این  حس درونی شما چجوری سوء استفاده بکنن و نهایت بهره رو ببرن… شما هم میخواید دیده بشید…میخواید یه کاری بکنید… اونم یه کار جهادی… که حاضرید چون برای مقدساتتونه بی هیچ چشم داشتی از هر چی دارید مایه بذارید… ولی غافل از اینکه اینور جبهه برعکس هر چی جلوتر میرید چشماتون بیشتر بسته میشه و گوشهاتون بیشتر ناشنوا… و به خودتون که میاید میبینید ارزشهاتون چیزای دیگه ای شده و دیگه از اون صمیمیته خبری نیست…

اصلا عجیب نیست… تو ذات کار ایدئولوژیک و اعتقادی همه ی اینها هست… کفرشم منافقانه است… هر چی جلوتر میری مرز بین حق و باطل باریک و باریک تر میشه… و اگه آخر حرکت اعتقادی رو عاشورا بدونیم… کار بجایی میرسه که از اون همه آدم، فقط 72 نفر میمونن و بقیه که یه وقتی حامی بودن شروع میکنن به زیرآب زدن… به تخریب کردن همه چی… حتی اونچیزایی که خودشون یه روزی گوش فلک رو از ادعای حمایتش پر کرده بودن…

خلوت خودتونو از خودتون نگیرید…تو خلوتتون یه بار راست حسینی بشینید ببینید اگر بین این دو مخیر بودین کدوم رو انتخاب میکردید؟ جوابی که به این سوال خواهید داد لا اقل برای خودتون مشخص میکنه که چقدر این تب و تاب از سر دغدغه است و چقدرش از سر دیده نشدن…

یک : یه آدم معروفی که تو فضای غیر ارزشی و غیر دینی کار میکنه ( نه لزوما ضد ارزش و ضد دین)

دو: یه آدمی که عمرشو صرف خدمت به بنده های خدا میکنه، صرف حمایت از جبهه ی حق میکنه، اما تا وقتی زنده اس و حتی بعد از مرگش هیچکی نه میشناسدش نه میدونه چکارایی کرده…

هیچکدوم از اینا وقت حساب و کتاب، حساب نمیشه… مگر معامله ای که با خودش بوده و بس… حالا میخواد همه ی دنیا ازش خبر داشته باشن، یا اینکه فقط خودش بدونه…

وقتی انتخاب میشی برای اینکه دلت جای ارزشمندترین گوهر هستی یعنی درد باشه…وقتی انتخاب میشی بین اینهمه آدم که دغدغه داشته باشی… منتظر شروع شدن امتحاناشم باش.. توی این راه باید خیلی حواس جمع بود و همه ی جوانب رو در نظر داشت… بعضی وقتا یه چیزی خوبه و میری انجامش بدی اما غافل از اینکه از اون بهتری ام هست… و یه بچه شیعه ی حقیقی اون بهترین رو انتخاب میکنه… اونی رو انتخاب میکنه که کم ضرر تره… هم برای خودش، هم بقیه… یه وقتایی یه حرفی حقه… اما سریع نباید زدش… چون زدنش باعث میشه کسی برنجه یا ازمون دور بشه… بعضی وقتا سکوت بهترین راهه…بعضی وقتا فریاد… اونی که بفهمه بهترین وقت استفاده از این دوتا سلاح چه موقعیه برنده است…

وقتی استاد توی کلاس یه سوالی رو مطرح میکنه قبلش میدونه کیا جوابشو میدونن… اما بعضیا دست میگیرن و میگن: ” ما بگیم؟ ما بگیم؟؟ ” بعضیام با اینکه جوابو میدونن تو دلشون میگن: بذار اگه قراره تشویقی باشه برای دیگرون باشه و من تو دلم کیفشو میبرم.

چون مهم جواب سوال بوده که من میدونستم…

این جور سکوتهاس که وقتی توی دلت جمع میشه و رو هم تل انبار میشه یهو تبدیل به گوهر میشه و وقتی به موقع از وجودت میزنه بیرون یه عالمی رو غرق تماشا میکنه… اینجور سکوتهاس که وقتی بموقع تبدیل به فریاد میشه میتونه به تنهایی یه نظام سلطه رو ، یه طاغوت رو بلرزونه… چون جنسش از جنس خداست… چون از معامله ی با خودش گیرت اومده…

فرقی نمیکنه کجا گیرت اومده باشه و کجا معامله کرده باشی… توی کوچتون وسط گل کوچیک وقتی هفت سالت بود یا وقتی بخاطر چادرت توی دانشگاه بهت طعنه میزنن…

پرانتز دوم : (حواسمون باشه چیزای قیمتی بخاطر این قیمتی اند و تاثیرگذار که توشون ناخالصی نیست… اگه توی دلتون میون خالص ها : مث سکوتها، اشکها، بغضها، دردها، قدمها، رنجها، کظم ها، دیده فرو بستن هاو… ناخالصی هایی مث: حسادتها، کینه ها، دروغها، غیبتها، تهمتها، سنگ اندازیها و … باشه، دیگه انتظار نداشته باشید حرفتون، فریادتون، صداتون، نوشتتون، موسیقیتون، نقاشیتون خریدار داشته باشه یا تاثیرگذار باشه)

هیچکس مث خود آدم نمیتونه بهترین قاضی باشه… همه وقتی با خودشون تو خلوتشون رو راست اند میدونن چیا در انتظارشونه… خوش بحال اونایی که وقتی با خودشون خلوت میکنن نه مدیون کسی اند… نه دلی شکوندن…. نه قدمی و قلمی روی حق کسی رفتن…

وقتتون طلاست… یادمون نره هدف نشر معارف دین و انقلاب بوده و هست و بس… پس فقط حضورتون رو به همین نیت وقف کنید…

نحن صامدون

حامد زمانی

20/5/93


[ یکشنبه 93/5/19 ] [ 7:43 عصر ] [ kosar safiyari ] [ نظرات () ]
                                                                                                                     بنام خدا
بدون شک یکی از اصلی ترین شاخصه های بچه شیعه ها و بچه مذهبی ها نماز اول وقت است که بدلیل ورود رسانه ها و شبکه های مختلف سایبری و مجازی مورد تهدید جدی قرار گرفته، لذا احیای آن به هر طریق یکی از اصلی ترین وظایف ماست .
امروز چهارشنبه – آخرین روز طرح نماز اول وقت بود که در یک جامعه ی آماری کوچک مثل اینستاگرام صورت گرفت تا بتوانیم به یک گرای تخمینی برای توسعه ی این طرح برسیم لذا از شما خواهشمند است :
1- هرگونه پیشنهاد یا انتقاد در رابطه با این طرح دارید را زیر این پست بیان کنید .
2- دوستانی که مایلند در طراحی و گسترش این طرح به ما یاری رسانند خواهشمند است یک تیم تحقیقاتی و اجرایی که حداکثر شامل 4نفر خواهر یا 4نفر برادر میباشد را همراه با طرح کامل خود و مشخصات کامل گروه اعم از :
1- نام و نام خانوادگی هر کدام از اعضا
2- نام پدر
3- میزان تحصیلات (مشغول به تحصیل یا فارغ التحصیل )
4- دانشگاه
4-محل اقامت فعلی
را به این نشانی با موضوع ( سابجکت ) ” نماز اول وقت ” ارسال کنند: hamedzamanimusic@yahoo.com
توضیح :
1- همین پست در پنجره ای رو به تو
2- خواهشمند است متن را با دقت بخوانید و از پرسیدن سؤالات بی مورد جدا خودداری فرمایید
3- کاملا مجاز به نقد منصفانه و محترمانه ی نظرات یکدیگر زیر این پست هستید!
سالروز وفات خانم زینب (س) تسلیت…
“اللهم اجعل صلوتنا بها مقبولة”

[ چهارشنبه 93/2/24 ] [ 9:42 عصر ] [ kosar safiyari ] [ نظرات () ]

بسم الله

میخوام یه حرکت اساسی بکنیم…
امتحانی به مدت یک هفته…
از امروز چهارشنبه تا چهارشنبه هفته آینده…
قول بدیم نمازهامونو اول وقت بخونیم…
و بعد از اینکه خوندیم…
زیر این پست به این شکل بنویسیم:
اسم+نماز…+روز
مثلا:حامد زمانی/نماز صبح/ چهارشنبه

توضیح:

1-نام و نام خانوادگی کامل نیاز نیست.
2- هر نظری خارج از این ساختار پاک می شود.بعدا اگر نظری داشتید در پستهای بعدی در خدمتم.
نحن صامدون


[ سه شنبه 93/2/16 ] [ 8:41 عصر ] [ kosar safiyari ] [ نظرات () ]

به نام خدا

ایام شهادت حضرت مهتاب رو به همتون تسلیت میگم…

امیدوارم تا الان به این ایمان آورده باشید که تو گروه ما بالا و پایینی وجود نداره…
اصلا توی همچین مسیرایی هر کی خاکی تره بالاتره
هر کی بی نام و نشون تر خدمت میکنه پیش خدا عزیز تره
پس با این مقدمه میبینید که من رو سیاه از همتون پایینترم
چون سر و صدام، عکسام ، اسمم از همتون بیشتره…
ماها یه راهی رو با هم شروع کردیم…
چون این سبک، در نوع خودش اولینه، پس شما هم در نوع خودتون اولین هستید.
همونطور که این راه تنها معلم منه، و خودش هدایت گری میکنه، پس شما هم دارید از این راه درس میگیرید، از همدیگه… و حرمت این راه اجازه ی خیلی از حرفا و کارا رو بهمون نمیده…
به جرأت میتونم بگم شما توی دنیا مثل و مانند ندارید، چون اولین چیزی که سعی کردیم یاد بگیریم و به لطف خدا الان دیگه جا افتاده اینه که: اشخاص، مصادیق و موارد حاشیه ای توی راه ما جا نداره…
پس طبیعیه که شخص حامد زمانی هم به تنهایی هیچ ارزشی نداره…
ما اینو گفتیم که چشمامون فقط یه چیزو ببینه، اونم هدفمونه، یعنی نزدیک شدن به خدا
وقتی اینو بفهمیم و بهش عمل کنیم، خودبخود چیزای بیهوده و واهی رنگ میبازن و نادیده گرفته میشن…
اونوقت احساس میکنیم که داریم بزرگ میشیم… هدف همینه…
هر کی بخدا نزدیکتر باشه بزرگتره
عین حرف قرآنه که هر کی با تقواتر باشه پیش خدا عزیزتره
تقوا یعنی چی؟ یعنی نادیده گرفتن چیزای بی ارزش؛ که چیزای بی ارزش همون گناها هستن
اگه دقت کنید همه ی گناها یه جور هوس ان… و هیچ هوسی سیرایی نداره… میدونین چرا؟
چون انسان ذاتا میل به بینهایت داره… پس طبیعیه که حتی اگه تا آخر خط هر هوسی بره بازم احساس میکنه یه چیزی کمه، بازم احساس میکنه راضی نشده،چون ظرف روح ما بواسطه ی دمیده شدن روح خدا در اون خیلی بزرگه، و چیزای کوچیک نمیتونن این ظرف رو پر کنن؛ پس روح ما رو جز خدا چیزی نمیتونه ارضا کنه…
تو راهی که برامون ارزشمنده طبیعیه که هر کسی بخواد یه خدمتی بکنه و یه باری رو کم کنه؛ نمونه اش همین 8 سالی که مردم ما جنگیدن؛ هر کسی میخواست یه جوری دین خودشو ادا کنه، یا نمونه ی دیگش توی عزاداری اهل بیت(ع) …
اما این وسط یه نکته ای خیلی مهمه؛ همه ی این کارها باید در راستای اون هدف باشه، و گرنه همین ها خودش یه بار اضافه ای میشه که رسیدن به مقصد رو سختر و سختر میکنه و یه جورایی سرعت ما رو میگیره…
بچه ها من تک تک نظرات و نقدها و پیشنهادها و کارایی که میکنید رو میبینم و ازشون خبر دارم.
عده ای ناراحت میشن که چرا جواب نظرات و ایمیلهای ما رو نمیدین؟ من میخوام با جواب ندادنم اینو بهتون بفهمونم که مطالبی که توی این نظرات یا ایمیلها هست در شان راهمون نیست… تا حالا شده ذیل مطلب من حرف مفید یا حدیث یا شعر مرتبطی که بدرد بچه ها بخوره زده شده باشه اما بدون پاسخ مونده باشه…
عده ای لطف میکنن شعر و ترانه میفرستن اما واقعا اینها هیچیک از شاخصه های یه شعر مثل وزن و قافیه و مضامین بکر رو نداره… و از کسایی که شعر میفرستن خواهشمندم توی این زمینه اول آموزشهای لازم رو ببینن و از مشورت اساتید امر بهره ببرند و مطمئن باشن اگر توی این زمینه استعداد لازم رو داشته باشن، و در مسیر درست از این استعداد بهره ببرن بالاخره یه جایی خودشو نشون میده و شکوفا میشه…
اگر پای صحبت شعرای موفق ما بشینین هر کدوم حداقل 4،5 سال آموزش دیدن و خاک خوردن ، بعد جرأت کردن اشعارشون رو منتشر کنن!
عده ای لطف کرده اند و علیرغم اینکه ما متذکر شدیم “راه اندازی هر گونه سایت، وبلاگ یا پیجی باید با هماهنگی سایت رسمی صورت بگیره” اقدام به راه اندازی سایت و وبلاگ و فن پیجهایی در محیطهای مختلف کرده اند؛ ضمن تشکر از لطف این دوستان و زحماتی که کشیدن باید بگم که: این دقیقا مصداق بارز کارهاییه که به نیت کمک و خدمت انجام میگیره اما نه تنها مفید واقع نمیشه، بلکه رسیدن به مقصدمون رو دشوار تر و کندتر میکنه.
دوستان! همه ی شما شاهد انواع و اقسام بی احترامی ها و بایکوتها هستید، بارها اعلام شده که سنگر اصلی و اول ما وب سایت رسمی (www.hamedzamanimusic.com) هست، که یک گروه چهار پنج نفره، بدون چشمداشت ، دلسوزانه و با نیت خالص شبانه روزی دارن کار میکنن تا مبادا کوچکترین مطلبی از قلم بیفته… اولویت اول ما اونجاست؛ همه ی ما باید کاری کنیم که این سایت خاری بشه توی چشم دشمنامون، هر کس با هر علم و هر هنری که داره کمک کنه تا این سایت هر روز به رونق و ارزشش افزوده بشه، چه توی ظاهر و چه بلحاظ محتوایی… هر کی طراحی بلده، ذوق ادبی و شعری داره، عکس یا فیلم مرتبطی داره در اختیار مدیریت قرار بده، و یادتون نره همه ی شما مدیر این سایت هستید…
من یک بار دیگه اسامی سایتها و پیجهایی که با تایید من دایره رو اینجا مینویسم و متذکر میشم که هر سایت یا وبلاگ یا پیجی خارج از این اسامی مورد تایید من نیست و بنظر من نیازی نیست که دایر باشه و تقاضای من اینه که صاحبان صفحات دیگه اونا رو ببندن و کمک کنن تا این سایتها و پیجهایی که اعلام میکنم بیشتر دیده شن و با قدرت بیشتری به مسیر خودشون ادامه بدن، ما نباید دلیلی به دست دشمنا مون بدیم برای اهانت و تمسخر. برای ما زشته که وبلاگی دایر باشه با بازدید روزانه 15 نفر و زیر هر مطلب دو یا سه نظر درج شده باشه؛ یادمون دشمن دنبال دلیل نمیگرده، و از روی منطق هم نمیاد چیزی رو سوژه کنه، اون منتظر یه فرصته و از کوچکترین اشتباهها بزرگترین داستانها رو میسازه…
این اسامی عبارتند از:
3- www.hamedzamani_guilan.ir
5-hamedzamanimusic در اینستاگرام
6-hamedzamanimusicfan در اینستاگرام
7- hamedzamaniدر فیسبوک
8-hamedzamaniofficialpage در فیسبوک
لازم به ذکره منظور ،صفحاتیه که اسم “حامد زمانی” در آدرس یا title اون اومده.
والسلام
نحن صامدون…
حامد زمانی 93/1/13 ساعت 5:30 صبح

[ چهارشنبه 93/1/13 ] [ 1:16 صبح ] [ kosar safiyari ] [ نظرات () ]
          

.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

این وبلاگ دلنوشته های من برای امام غریبم است ممنون می شم اگه به وبلاگم سربزنید..یاعلی ع
موضوعات وب
صفحات دیگر
امکانات وب
<

بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 48534